حسین رحمتیزاده
رمان «طلابازی» اولین رمان منتشر شدهی شماست. از تجربههای نوشتنتان قبل از این رمان بگویید؟ تا آنجا که میدانم قبل از این رمان دیگری داشتید که مجوز نگرفت. اصلن چه شد که دست به کار نوشتن این کتاب شدید؟
«کوچهپشتی» اولین رمانم بود که در سال ۸۷ تمام شد و همان سال به ارشاد رفت و سال ۸۸ غیرقابل چاپ اعلام شد. بعد از آن دست از کار نکشیدم و «طلابازی» را نوشتم. شاید این خاصیت نسل ما بود که منفعل نبود و به دنبال راهی میگشت تا بنویسد حتا اگر چاپ نمیشد. گرچه این موتیف بعدتر یعنی در اوایل دولت روحانی تغییر محسوسی کرد و انفعال به نوعی دامن تمام کتاباولیها را گرفت. گرچه بحث مفصلی است اما در حقیقت منظورم این است که آن سالها شور نوشتن برای تک تک ما وجود داشت.
منظورتان کتاب اولیهایی است که به هر دلیلی انگیزهشان را از دست میدهند و دیگر نمینویسند؟
بله دقیقن. پیشخوان کتاب فروشیها در دو سه سال گذشته را نگاه کنید. اغلب اسامی یک بار نشستهاند روی رمانی و دیگر نامی از آنها به چشم نخورده.
شخصیت پدر راوی در رمان طلابازی، یکی از شخصیتهای برجسته رمان است که شما به خوبی از پس پرداختش بر آمدهاید. لحن شخصیت، توصیفهایی که از او میکنید و حرکاتش ملموس هستند. چطور توانستید شخصیت پدر را واقعی و ملموس جلوه دهید؟
این که چطور میشود که شخصیت داستانیای خوب شکل میگیرد از تعارف که بگذریم شاید برگردد به تحقیق و شناخت و تجربه زیستهی نویسنده در مورد آن شخصیت.
نقش زن در رمان شما چیست؟ راوی در تمام طول داستان با فاصله از همه زنهای اطرافش حرکت میکند و تنها زنی که راوی نزدیکش میشود هم، خصوصیاتی مردانه دارد.
البته همه جور زنی در رمان من وجود دارد. از زنانی که دغدغهی ظاهر دارند تا زهرا که دنیای متفاوتتری نسبت به بقیه دارد و همان ویژگی هم باعث جذب شخصیت پیمان به او میشود. دنیای زنها هم فرقی ندارد در حقیقت دنبال هویت و تعریف دوباره اصالت برای خودشان هستند.
چرا راوی راه پدر را ترجیح میدهد؟ با اینکه راه مادر بازتر است و حتا شاید آینده روشنی هم در انتظارش باشد.
خب این دقیقن دغدغهی اصلی پیمان است که با این که میخواهد شبیه پدرش نباشد اما در نهایت زیستی شبیه به او در پیمان شکل میگیرد.
داستان داستان اصالت است. اصالتی که از دست رفته و یا اصالتی که نمودهایش را از دست داده. به نظر شما اصالت ذاتی است یا اکتسابی؟ آیا برای پرداختن به این موضوع از تجربه زیسته استفاده کردید؟
این که اصیل بودن به چه معنی است همیشه دغدغه ی خودم بوده اما نه از جنس اصالتی که راوی یا اشکان یا زهرا به دنبالش هست. در حقیقت به دنبال به نمایش گذاشتن جنبه های مختلف شخصیتها در مواجه با دنیایی بودم که آدم ها را مجبور می کند مدام به این فکر کند که چقدر اصالت دارند، چقدر اصیل رفتار می کند و چقدر اصیل دیده می شود. شاید این دغدغه ی کلی خیلی ها باشد. ارجینال بودن و ارجینال رفتار کردن.
سوالم را جور دیگری مطرح میکنم. اگر اصالت اکتسابی است و راوی در طول داستان در پی به دست آوردن اصالت از دست رفته اش است چرا در نهایت منفعل می شود و راه و پدر را در پیش می گیرد؟ و اگر اصالت ذاتی است دیگر چه لزومی به احیایش هست؟
ببینید پیمان به دنبال برپایی دوبارهی شکوه از دست رفتهی خانوادگی است. در حقیقت برای او اصالت ذاتیست نه اکتسابی. منتها تلاش او برای برگرداندن آن اصالتیست که در گذشتهی باباجیلی وجود داشته و حالا تورج به دنبال پاگذاشتن روی ان است.
و در پایان، لطفن درباره کار بعدی یی که در دست نگارش دارید، توضیح دهید.
رمان دیگری که مشغول نوشتن آن هستم حدود ۳۰ شخصیت دارد و یک روز از زندگی این شخصیتها در محیط بازار تهران را نشان میدهد؛ ماجراها و دغدغههایشان در مواجه با جادوی بازار.